رها رها ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

عسل مامان

5

تربچه ما یه دخمل ناز نازیه!!!!!! همه خوشحال هستن بابایی - من -مامان جون ..... امروز رفتم سونوگرافی خیلی شیطون بودی و اصلا آروم قرار نداشتی چند دقیقه طول کشید تا خانم دکتر تونست قدتو اندازه بگیره آخه خیلی تکون میخوردی اما مامانی یه مشکلی براش پیش اومده و فردا باید بره از قلبش اکو کنه - عزیزدل مامان برام دعا کن تا خوب بشم و روحیه قبلیمو به دست بیارم تا بتونم مامان خوب و شادی برات باشم  ...
17 خرداد 1391

4

٢٧ فروردین ٩١: رفتم آزمایش و سونوگرافی سه بعدی برا تشخیص بیمارهای مادرزادی و .... وای اینقدر ناز بودی عزیزم خانم دکتر توی سونوگرافی سه بعدی کل بدنتو نشونم داد ولی خیلییییییی شیطون بودی و بی نهایت تکون میخوردی ...
29 فروردين 1391

3

امروز رفتم دکتر و برا اولین بار صدای ضربان قلب نی نی مونو شنیدم - بعد از سونو خانم دکتر گفت که الان ۶.۵ سانت هست کلی ذوق کردم بعد گوشو گذاشت تا من هم صدای قلبشو بشنوم اما یه صدایی مثل صداهای زیر آب میشنیدم خیلی برام جالب بود عزیزدلم منتظر اومدنت هستیم
17 اسفند 1390

2

دیشب بابایی با دوساعت تاخیر هواپیمایی ماهان برگشت خونه.رفتم فرودگاه دنبالش. اول رفتیم دوستش و رسوندیم بعد هم اومدیم خونه. وقتی بهش گفتم که نی نی داریم باور نمیکرد فکر میکرد دارم شوخی میکنم ولی وقتی دید دارم با قاطعیت میگم باور کرد و خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خوشحال شد اما باز وقتی صبح از خواب بیدار شد تردید داشت .... بعد هم به مامان زنگ زدم نمیدونم چی شده بود که مامان هم باور نمیکرد ده بار زنگ زد هی میگفت راست میگی واقعا راست میگی و بعد هم کلی سفارش و غیره................................. امروز عصر رفتم دکتر و مطمئن شدم که نی نی دارم خانم دکتر فقط سونوگرافی کرد و ++++++ الان خوشحالم  و خدا را شکر...
6 اسفند 1390

1

 (جمعه) 28 بهمن: امروز عصر هانی رفت تهران برا نمایشگاه و من هم رفتم خونه پیش مامان و بابا ...خیلی دلم میخواست همراهش برم اما برنامه م اصلا جور نشد...چند روزی بود حال و روز خوبی نداشتم . جسما و روحا دچار مشکل شده بودم اما نمیدونم چه مشکلی برام پیش اومده بود.  (شنبه) 29 بهمن: صبح زود بیدار شدم اصلا حالم خوب نبود میخواستم با مامان و خاله برم استخر اما سرگیجه شدید داشتم .مامان و خاله فاطی را ساعت ۹ رسوندم هتل پارس. بعدش رفتم پیش سعیده - سرگیجه عجیبی داشتم - ساعت ۱۱:۳۰ با ترس یه baby-check خریدم و رفتم خونه .................................. وای خدای من .................... صورتی الان سه روزه که تو شوک هستم  و تا ح...
3 اسفند 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل مامان می باشد